شيطان
اگر شيطان حقيقتا وجود داشته باشد چرا مطابق عقيده ما بايد شرورترازانسان باشد ؟؟؟بيچاره شيطان كه در كره خاك بد نام است. زيرا شيطان جز خود ما هيچكس نيست و ما به اميد اينكه خويشتن را درحضورخود تبرئه كنيم تمام كينه ها و حسدها و دشمنی ها و بيرحمی ها را در وجود موهومی به نام شيطان جا داده ايم
*********
واقعا شنيدن بعضی از داستان هايی كه اجداد ما به آنها اعتقاد مطلق داشتند باعث حيرت شنونده می شود.در اين داستان ها مي گويند شيطان در ابتدا فرشته بود و بعد از اطاعت امر آفريننده سرپيچی كرد.ولی فكر نمي كنند كسی كه فرشته بوده و اين اندازه به خدا نزديك باشد قطعا خدا را بهتر از ما كه انسان هستيم مي شناسد و می داند كه اگر سرپيچی نمايد حتما محو خواهد شد و به عذاب هميشگی گرفتار مي شود.در اين صورت چگونه ممكن است سرپيچی نمايد ؟؟؟مگر اينكه بگوئيم فكر و هوش او و هم قطارانش خيلی كمتر از هوش انسان است كه آن وقت با فرشته بودن او منافات دارد
نوشته موريس مترلينگ
ديوانه - مترلينگ
ما نباید از حرکات و گفتار یک دیوانه حیرت کنیم. زیرا بیست و چهار ساعت شب و روز مشغول تماشای دیوانگی و حرکات بی رویه طبیعت هستیم و انگار که ما بر طبیعت برتری داریم زیرا خود را در قبال او عاقل می بینیم.
اما اول باید منتظر بود که بفهمیم اساس دنیا بر عقل استوار است یا جنون ؟؟؟ و به عبارت دیگر آیا عقل هم یکی از نواقص زندگی ماست که با توسل بدان می خواهیم کشتی زندگی حقیر و ناچیز خود را به ساحل نجات برسانیم و یا برعکس ,عقل يكی از امتیازات ماست ؟!؟!؟!
زیرا ممکن است عقل هم یکی از نواقص زندگی ما باشد و برای موجودات عالی تر هیچ معنی نداشته باشد.
مثلا عقل شما می گوید که وسط کوره کارخانه آهن گدازی نروید زیرا خاکستر خواهید شد.ولی موجود عالی تری که بیم از آتش ندارد و حتی چندین میلیون درجه گرمای کره خورشید را تحمل می کند به استدلال عقلانی شما می خندد و با چشم حقارت به شما می نگرد و تفرج کنان از وسط کوره آهن گدازی عبور می نماید.
كودكي
كوچک که بوديم چه دل هاي بزرگي داشتيم
اکنون که بزرگيم چه دلتنگيم
کاش دلهامون به بزرگي بچگي بود
کاش همان کودکي بوديم که حرفهايش را
از نگاهش مي توان خواند
کاش براي حرف زدن نيازي به صحبت کردن نداشتيم
کاش براي حرف زدن فقط نگاه کافي بود
کاش قلبها در چهره بود
اما اکنون اگر فرياد هم بزنيم کسي نمي فهمد
و دل خوش کرده ايم که سکوت کرده ايم
سکوت پر بهتر از فرياد تو خاليست
سکوتي را که يک نفر بفهمد بهتر از هزار فريادي است که هيچ کس نفهمد
سکوتي که سرشار از ناگفته هاست
ناگفته هايي که گفتنش يک درد و نگفتنش هزاران درد دارد
دنيا را ببين... بچه بوديم از آسمان باران مي آمد
بزرگ شده ايم از چشمهايمان مي آيد!!
بچه بوديم همه چشماي خيسمون رو ميديدن
بزرگ شديم هيچکي نميبينه
بچه بوديم تو جمع گريه مي کرديم
بزرگ شديم تو خلوت
بچه بوديم راحت دلمون نمي شکست
بزرگ شديم خيلي آسون دلمون مي شکنه
بچه بوديم همه رو 10 تا دوست داشتيم
بزرگ که شديم بعضي ها رو هيچي بعضي هارو کم و بعضي ها رو بي نهايت دوست داريم
بچه که بوديم قضاوت نمي کرديم و همه يکسان بودن
بزرگ که شديم قضاوتهاي درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغيير کنه
کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگي 10 تا دوست داشتيم
بچه که بوديم اگه با کسي دعوا ميکرديم 1 ساعت بعد از يادمون ميرفت
بزرگ که شديم گاهي دعواهامون سالها تو يادمون مونده و آشتي نمي کنيم
بچه که بوديم گاهي با يه تيکه نخ سرگرم مي شديم
بزرگ که شديم حتي 100 تا کلاف نخم سرگرممون نميکنه
بچه که بوديم بزرگترين آرزومون داشتن کوچکترين چيز بود
بزرگ که شديم کوچکترين آرزومون داشتن بزرگترين چيزه
بچه که بوديم آرزمون بزرگ شدن بود
بزرگ که شديم حسرت برگشتن به بچگي رو داريم
بچه که بوديم تو بازيهامون همش اداي بزرگ ترها رو در مي آورديم
بزرگ که شديم همش تو خيالمون بر ميگرديم به بچگي
بچه بوديم درد دل ها را به هزار ناله مي گفتيم همه مي فهميدند
بزرگ شده ايم درد دل را به صد زبان به كسي مي گوييم ...هيچ كس نمي فهمد
بچه که بوديم دوستيامون تا نداشت
بزرگ که شديم همه دوستيامون تا داره
بچه که بوديم بچه بوديم
بزرگ که شديم بزرگ که نشديم هيچ ديگه همون بچه هم نيستيم
... اي کاش هيچ وقت بزرگ
نمي شديم
بمناسبت 8 مارس
واقعیت آشکار این است که امروزه در ایران نه تنها هرگونه فعالیت و تلاش هرچند مسالمت آمیز ولو در حد گردآوری امضا که خود نمادی از ابتدائی ترین شیوه های ابراز عقیده و بیان مرسوم در جهان است, سرکوب میشود, بلکه زنان ایران برخلاف اغلب زنان در دیگر جوامع جهان از حق فعالیت و ابراز وجود در سالروز 8 مارس محروم هستند.
عملکرد 30 ساله جمهوری اسلامی در حوزه حقوق زنان نشاندهنده این است که این حکومت هیچگونه التزامی بر تعهدات خود نسبت به قوانین جامعه بین الملل نداشته و در سرکوب خورد و کلان جنبش و جامعه زنان در ایران ابا و یا دلیل بازدارنده ای از خود نشان نداده است.
در این میان فعالان حقوق زن بسیاری از جمله روناک صفار زاده, هانا عبدی, زینب بایزیدی و در این اواخر خانم عالیه اقدام دوست به احکام سنگین حبس محکوم شده و تا بدین لحظه در زندانهای این حکومت بسر میبرند.احضار مستمر فعالان حقوق زن به بی دادگاههای جمهوری اسلامی و احکام صادره و جعل شده برای بیش از پنجاه عضو از اعضای کمپین یک میلیون امضا نمونه دیگری از سرکوبهای یاد شده هستند. اجرای حکم شلاق برای فعالین حقوق زنان در سنندج و همچنین حکمهای مشابه اعمال شده بر خانمها شیوا خیر آبادی و سوسن رازانی از جنبش کارگری نمونه دیگری از برخوردهای یاد شده هستند,کما که دستگیری فعالین زن دانشجوئی از جمله ساناز الاهیاری,مریم شیخ, نسیم روشنائی و دستگیری 30 تن از دانشجویان دختر دانشگاه پلی تکنیک که بشکلی طبیعی و بنا بر دانشجو بودنشان در دانشگاهی که در آن مشغول به تحصیل هستند نسبت به تبدیل دانشگاه به قبرستان اعتراض کرده بودند نمونه های دیگری از صدق گفتار است. با توجه به موج رو به رشد اعتراضات و فعالیتهای گسترده زنان در حوزه حقوق خود اینگونه برداشت میشود که جمهوری اسلامی با اعمال این سرکوبهای همه جانبه در صدد ایجاد مقدمه ای برای خاموش نمودن نهائی صدای معترض زنان ایران است !
از طرفی در افغانستان نیز میتوان به مواردی از این قبیل اشاره کرد که خشونت مردان در جامعه مرد سالار افغانستان بر علیه زنان بدون هیچ عامل بازدارنده قانونی تا حدی پیش میرود که در پاره ای از موارد موجب نقص عضو زنان قربانی میگردد. متاسفانه عوامل توحش آمیز اینچنینی با فقدان رسیدگی موثر به قربانیان از سوی کانونهای رسمی, قضائی و حکومتی و حتی غیر رسمی مواجه است. از طرفی معضل عدم برخورداری زنان افغانستان از حق انتخاب همسر و یا سرنوشت خود تا آنجا پیش میرود که ازدواجهای اجباری و در بسیاری از موارد ازدواج در سنین خوردسالی که بعضا بنا بر دلایل ثانوی از جمله حل معضلات فی ما بین افراد حقیقی و حقوقی از جمله پرداخت قرضهای مالی صورت میگیرد هنوز کماکان بقوت خود در جامعه افغانستان پابرجای هستند. در این راستا گزارشهای ارائه شده از سوی وزارت امور زنان و ارگان ها که بیانگر ازدواج اجباری 57 درصد دختران در سن 16 سالگی نیز امری در خور شان است.
از طرفی خشونت عليه زنان و کودکان و روش های سنتی زيان بار در اشکال مختلف چون تجاوز جنسی، "قتل های ناموسی"، ازدواج زود هنگام واجباری، بردگی جنسی (بخصوص زمانيکه دختران بمنظور فرونشاندن تنش های خانواده گی بلاجبار به همسری داده ميشوند)، سوء استفاده های جنسی در زندانها، و همچنان اناث قربانی خشونت از سوی نظام عدلی, خود را آشکار ميسازد. بسياری از خشونت ها در بين خانواده صورت ميگيرد، از سوئی دیگر معامله گران محلی قدرت، نظام عدلی رسمی و سنتی، پليس و مسئولين زندانها نيز به نوبه خويش نقشی را در راستای تحميل کنترل جامعه پرجمعیت زنان و چشم پوشی از موارد یاد شده خشونت های متعددی ايفا مينمايند.
از طرفی ترور ضد انسانی ژورناليستهای زن از جمله خانمها ذکیه ذکی ، شکیبا سانگه آماج، شیما رضایی، که به ضرب گلوله بقتل رسیدند هدفمند بنظر میرسد. و این بخودی خود مساله ای آشکار در کارشکنی نسبت به امر خبر رسانی در حوزه زنان و خارج کردن آنها از دایره فعالیتهای اجتماعی است.
ما امضا کنندگان این بیانیه ضمن محکوم نمودن تمامی موارد ناقض حقوق زنان و جنایتهای مرتکب شده بر علیه نمادهای صلح و آرامش در دو جامعه ایران و افغانستان, حمایت کامل خود از فعالین و مبارزین زن در این حوزه را اعلام میداریم, و قلمهای خود که نمادی از هویت و اندیشه ما است را به زنان مبارز هدیه میکنیم.
منبع بيانيه : http://hemayatema.blogspot.com
من از اين بيانيه حمايت ميكنم . كساني كه دوست دارند حمايت كنند به اين وبلاگ مراجعه كنند.